مِنَ الغَریبِ إلی الحَبیبِ

نوکــریم چـون بـار عشــق را بر سـر شـانه میبـریـم

مِنَ الغَریبِ إلی الحَبیبِ

نوکــریم چـون بـار عشــق را بر سـر شـانه میبـریـم

مِنَ الغَریبِ إلی الحَبیبِ

به اسم حبیب

بیا !
به کلمه بیا
اینجا خانه‌ی من است
به خانه‌ام بیا
چشمانم لیاقت نگاه به چشمانت را ندارد
اینجا کلمه به کلمه نگاهت می کنم .
" اللهم عجل لولیک الفرج "

یا زهرا سلام الله علیها

آخرین مطالب

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

یا مهدی


رفیق
باید کاری کنیم!
مردی

تنها ، حیران و بیابان‌گرد است ...




شاید فردا او بیاید

بوی او می‌آید،خودت کاش ...

حسین جان


شهید کاظمی

از تو می گویم ، فرمانده 8 نجف ، لشگر نان خشک شهید حاج احمد کاظمی
.

عملیات گیر کرده بود. معبرهایِ گروه شناسایی لو رفته بود. عراقی ها تمامی معبرها را دوباره مین گذاری کرده بودند. گروهان پشت میدان مین گیر کرده بود. نه راه رفتی بود و نه راه برگشت. اگر گیر می کردیم کار همه تمام بود. هم خودمان هم باقی گروهانها.
اوضاع را به حاج احمد گزارش دادم. فقط یک جمله گفت:" به بچه ها بگو که بگند یاحسین و برند جلو. باید رد بشید". اوضاع را برای نیروها شرح دادم. گفتم هر کی حسینیه بگه یا علی. تنها سکوت بود که به گوش میرسید. کسی داوطلب نشد!!

به حاجی گفتم چه خبر است. برآشفت. گفت:"سلام مرا برسان بگو احمد گفت: من راه افتادم پنج دقیقه دیگر خودم آنجام. راه باز نشده بود خودم میروم روی مین و راه را باز می کنم". به نیرو ها گفتم. باز هم خبری نشد.

چند دقیقه گذشت. ماشینِ حاجی رسید. تا حاجی رسید دیدم بچه ها از هم سبقت می گرفتند و الله اکبر گویان روی مین میرفتند. خوب میشناختنش. می دانستند حرفش یکیست. بگوید میروم روی مین میرود. حرفِ مَرد یکیست و چه کسی مَردتر از حاج احمد؟؟...حاجی که به من رسید راه باز شده بود...

حاجی میگفت:

انسان اگر حتی فرمانده نیروی زمینی هم باشد بالاخره باید زیر خاک برود و بمیرد و مهم این است که چگونه می رودو می میرد.



آخر خدا دعاش رو برآورده کرد
خـداونـدا! فقـط می‌خواهم شهیـد شـوم؛
شهیـد در راه تـو. خدایـا مـرا بپـذیـر و درجمع شهدا قرار بـده.
خداونـدا روزی شهـادت می‌خواهـم که از همه چیـز خبـری هسـت الا شهـــادت...



روز عید قربان که حضرت آقا آمدند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون،سردار سلیمانی ازایشان یک انگشتر گرفت و یک عبای آقا را. به آقا گفت آن انگشترتان را بدهید که خیلی باش نماز شب خوانده اید. وقتی خواستیم ایشان را به خاک بسپاریم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. خانواده شهید خرازی هم خواستند از همان داخل قبر به قبر شهید خرازی سوراخی درست کنند و مقداری از آن تربت کربلا را در قبر شهید خرازی هم بریزند. بعدش شهیدکاظمی را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر آقا را هم گذاشتند زیر زبانش. عبا را دور شهیدکاظمی پیچیدند و ... تمام شد!

شهید کاظمی شهیدی بود که چهار بار تشییع شد




یاد تو کردم که یادمان باشی سردار
من الغریب الی الحبیب

دِین رو اداکن

آ شیخ حسنعلی تهرانی
در مجلس روضه میرزای شیرازی یک عبارت خواند
که میرزای شیرازی عمامه رو محکم به زمین زد
گفت آشیخ حسن دیگه بسِ
بزار ما همین کلمه رو ادا کنیم.
رفقا ! اون کلمه این بود
"دخلت زینب علی ابن زیاد"



ای وای بر من
یا امام زمان عج چه کشید عمه جانتان زینب

عمار

عمار که بـاشی؛
مولایت بـرای تشییعت می آید...

شهید


زبانم میگرد از شهید می گویم اما
من توی دلم مدام آب می شوم از تکرارِ داستانِ دست گرفتن های ح س ی ن
از مستی ِ سیراب شدن از دستهای ساقی
میگویم باز شهدا شرمنده ایم...







امان ای دل
اذان می گوید برای منی که هنوز منم ...

گذر عمر


کم کم دارد این تارهای مویم سفید می شود
رفیقم!
در این حسینه ها عبور عمر خوبست ...








انشالله

یا زینب


تشنه شدی ،آب نخوردی،دستت رو بستند،
بی یاور شدی، سیلی هم خوردی
بگو

امان از دل زینب...




یا زینب کبری مددی

شاهرخ ضرغام

سلامتی همه داش مشتیا

همه لوتیا
همه دل وجیگردارا
همه اوناییکه وقتش برسه میرن جلو و برا دینشون جون میدن و اون موقع استخاره نمیکنن...

صلوات


شهیدشاهرخ ضرغام

علمدار خمینی




خدایا! فرمانده ما از بین ما رفت، تنهایمان گذاشت، خدایا ! دیگر صدای او را از پشت بی سیم نمی شنویم،
خدایا ! دیگر تلاوت قرآن او را نمی بینیم،
خدایا ! عجب نعمتی را از ما گرفتی...

... جملاتی که فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) ، محمدرضا تورجی زاده که مداح با اخلاصی هم بود، در مسجد شهرک چهارده معصوم (ع)، هنگامی که بدن پاره پاره حاج حسین را به مهمانی پذیرفته بود، با اشک و فغان میخواند..