رفیق ! درد دارم ولی ملالی نیست ، بزن آتش به جان خیالی نیست
ته گودال بود ، چند نیزه دار بی انصاف
سر یک سر بگو مگو کردند ...
چند سکه بیشتر
ح س ی ن جان
بهترین خاطره ام یادت هست
آن النگو که سر عقد به من دادی رفت ...
تنها یادگارم بود آن هم رفت
داداش
کوفه تا ریخت سرت
معجر ُ ، موی سرم ریخت بهم ...
انشالله که نفهمی چی شد
خاک بر سرم
نان تنور فاطمه (س) ضعف مرا گرفت
هر لقمه ای برای دهانم حلال ...
بی بی جانم رهام نکن خانم
آتش دوزخ ما سرد شود از گریه بر تو
فقط آقا جان
از شال عزای تو نـَمـی میخواهیم ...
شب اول هم گذشت