خداحافظ رفیق!
- جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۱۴ ق.ظ
آره من بدبختم ، بیچاره ام ، بی عرضه ام ، آلوده ام ، واگیر دارم ،
آره ! شیمیایی گناه و معصیتم ، نفسم مریضتون می کنه ، بایدم منو جا بذارید و برید .
بایدم از من فرار کنید ، شماها پاکید ، عزیزید ، آبرومندید ، سالمید . اما من جزام گناه سر تا پامو گرفته . مگه نه .....
یه مرداب خشکیده ام ، اما نامردا منم یه زمانی مثل شما زلال و جاری بودم ، پاک بودم ، کنارتون بودم ، رفیقتون بودم ، اگه همه ی اینا نبودم بابا نوکرتون که بودم . یادته اصغر! یادته برات پوتیناتو واکس می زدم . رضا تو بابا من کمک تیربارچیت بودم . حالا ببین ! ببین ! رفیقتون تو این شهر شلوغ جا مونده زیر دست و پا داره له می شه...
_ چی می خوای مسلمم ؟
_دلتنگ رفتنم ....
_مسلم دلشو تو مشت حسین گذاشت و رفت کوفه ، دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه . اگر مسلمی چرا تسلیم نیستی ؟ اگه دل دادی چرا بی دل نیستی ؟
_ دلم گرفته مرتضی ... دلم گرفته ... این همه چراغ توی این شهر هیچ کدوم چشمامو روشن نمی کنه ... این همه چشم توی این شهر ، مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه . مرتضی اینجا همه می دون که زنده بمونن ، هیچ کس نمی دوه که زندگی کنه . این شهر همش شده زمین دیگه آسمونی نداره این شهر ، من دلم آسمون می خواد مرتضی آسمون ...
_وقتی دلت آسمون داشته باشه ، چه تو چاه کنعان باشی ، چه تو زندان هارون . آسمون آبی بالا سرته .
_آخه از کجا یه آسمون پیدا کنم مرتضی؟
_ فقط چشماتو باز کن تا آسمون چشمای صاحبتو بالا سرت ببینی ، زمین و آسمون از چشمای اون نور می گیرن پسر. چشماتو رو خودت ببند مسلم ، ببند .....
.
.
.
.
اره خداحافظ رفقا شما هم ما رو جا بزارید وقتی دلم میگیره این دیالوگ ها رو میخونم کلی حال میکنم و دلم صاف میکنم ، مسلم داشت التماس میکرد رو ...خداحافظی دوستای شهیدش توی گلزار شهدا ...
دلم گرفته...
فرمانده گردان خیلی از شهدا بود :
بهش گفتن تو که فرمانده گردان بودی ، کارت درست بود ، از همه ما بهتر بودی ، اما حالا چرا اینجوری! شاگرد نون وا شدی! و شهید نشدی!گفت: شما از خدا شهادت خواستین ، خدا هم بهتون داد ، اما من از خدا رضا خواستم و گفتم هرچی تو می خوای و می پسندی ، الانم راضیم...
بکش چون صید و در خونم بغلطان
تـــــماشا کـــردن از تــو پرپر از من ...
تـــــماشا کـــردن از تــو پرپر از من ...
- ۹۰/۱۱/۲۸
شرکت می کنید یا نه؟