ته گودال بود ، چند نیزه دار بی انصاف
سر یک سر بگو مگو کردند ...
چند سکه بیشتر
ح س ی ن جان
بهترین خاطره ام یادت هست
آن النگو که سر عقد به من دادی رفت ...
تنها یادگارم بود آن هم رفت
داداش
کوفه تا ریخت سرت
معجر ُ ، موی سرم ریخت بهم ...
انشالله که نفهمی چی شد
خاک بر سرم
نان تنور فاطمه (س) ضعف مرا گرفت
هر لقمه ای برای دهانم حلال ...
بی بی جانم رهام نکن خانم
آتش دوزخ ما سرد شود از گریه بر تو
فقط آقا جان
از شال عزای تو نـَمـی میخواهیم ...
شب اول هم گذشت
عید قربان است منم قربونی تو
حاجی عشق توام سرم فدای نام تو ...
آرام جانم ح س ی ن
قربانگـاه
ابراهیم (ع) سر می برید برای خدا
قتلـگـاه
هم سر بریدند برای یک مشت گندم ...
برایت نامه نوشتند بیا کوفه ح س ی ن
چقدر معرفت داشت ، نبرید
خنجری کُندی که ابراهیم بر گلوی اسماعیل گذاشت !
اما عصر عاشورا خنجر کُند بی معرفت شمر بی حیا ، برید
چون رگ رگش کوچک و بزرگ شده بود ...
ح س ی ن