مِنَ الغَریبِ إلی الحَبیبِ

نوکــریم چـون بـار عشــق را بر سـر شـانه میبـریـم

مِنَ الغَریبِ إلی الحَبیبِ

نوکــریم چـون بـار عشــق را بر سـر شـانه میبـریـم

مِنَ الغَریبِ إلی الحَبیبِ

به اسم حبیب

بیا !
به کلمه بیا
اینجا خانه‌ی من است
به خانه‌ام بیا
چشمانم لیاقت نگاه به چشمانت را ندارد
اینجا کلمه به کلمه نگاهت می کنم .
" اللهم عجل لولیک الفرج "

یا زهرا سلام الله علیها

آخرین مطالب

یا امام رضا(ع)


امام رضا بنگر سر تا پا دردم

                                    امام رضا بنگر خشکم و سردم


آقـــــا دلتنگتم دارم میام به مشهدت

بــسم رب الشــهدا

دلــــــــم گرفتـــه

نمی دونم چرا غروب ها وقتی پشت کامپیوتر می شینم

 این صفحه رو که باز کنم

وقتی این نوای وبلاگ رو گوش میدم

یهو دلم می لرزه  هی باخودم میگم

اگه ما بودیم می تونستیم حرف حاج ابراهیم همت رو درک کنیم که میگفت فقط اخـــلاص داشته باشید.

وقتی گوش میدم یاد اون روزهـــا می افتم که چــطور توی کارها از هم دیگه سبقت می گرفتند...

اره واقعاَ یادش بخیر... حالا مـــن کجای این قافله ام

نمی دونم چرا فقط حرف شهدا رو میزنم ولی در عمل...

دلم خوشه آرزوی شهادت هم داریم ...

خدایا اگه روزی بشه که منی که دم از شهدا می زدم رو بخوای امتحان کنی

وای بر من!

آخه راست گفتن ملاک حال فعلی افراد است

خــــــدایا خودت کمکم کن حرف های شهدا رو یدک نکشم و عمل کنم




خـــــــــــدا

خـــــــــدایا !

یعنی منم می تونم شهید بشم

انشالله

دعا کنید برای ما

دل نوشته

من دل گرفته از خود بسته به خویشم

ای کاش می شد آتشی افتد به ریشم

                                                       من انتهای درد های بیشمارم
                                                        عمریست آنها را یکایک می شمارم

من دفتری خیسم و اشعارم چو باران


پر کرده دشت صورتم چون کوهساران

                                                      من بغض بشکسته ز شمشیر فراقم
                                                      خاموش گشته عشق و بشکسته چراغم



ولی امر مسلمین

مرحوم حاج اسماعیل دولابی:امام خمینی رحمةالله مظهر

مهابت بودندورهبری (آیةالله خامنه ای) مظهرمحبت

ای سید ما دعا کن برای ما!


آقــــای من ...
چفیه تان هنوز بر زمین نمانده است
شما ولی امر مسلمین هستید
هنوز یادمان نرفته است



نمی دانم چرا  اشک می‌ریزند؟
اشک‌هایشان نشان‌دهنده‌ی عشق به کسی است...
آخر باید نگاه!
آری با همان نگاه اول، عاشقش شدن.

آقــــا جان !
یادتان هست نماز جمعه ۲۹ خرداد۸۸
بر سر دو راهی حق و باطل مانده بودم و به بن بست رسیده بود مغزها!
چه روز هایی که  فقط "ولایت تکوینی" می توانست گره کور ذهنم را باز کند.

 ولایت تکوینی را برایم معنا کردی گفتی:


 "ای سید ما ای مولای ما، ما آنچه که وظیفه مان است انجام می دهیم"



دوباره سخن به زبان گشودی

من جان ناقابلی دارم.... جسم ناقصی دارم... اندک آبرویی هم دارم که آن را هم مدوین شما هستم... همه این ها را من کف دست گرفتم و در راه این انقلاب و اسلام فدا خواهم کرد"


صدای ضجه دل های عاشق به آسمان بلند می شود.



آقا در دیدار به جوانان مسلمان چه کرده ای که احساس کرده اند غریبی !
می گویند که مولایمان مظلوم است


شنیده‌ اند که مولایمان گاهی، از دست نامردی ها، با امام زمانش درد دل می‌کند.
گویا صدای “این عمار” را مسلمانان جهان حس کرده اند
...
 ندای غریبی تو بگوش جوانان مسلمان رسیده
ی سید ما ای مولای ما ... دعا کن برای ما.. صاحب ما تویی... صاحب این انقلاب و کشور تویی"
دیگر آن روز نخواهد آمد...


 اینان می گویند:
ای کاش ما هم حسینیه امام خمینی داشتیم.
مولای شما، همان حرفی را می‌زند که ما سال‌هاست در دل خود فریاد می‌زنم.



ای کاش ما هم می‌توانستیم شعار بدهیم: این همه لشکرآمده ** به عشق رهبر آمده
حتی اگر هزاران کیلومتر از او فاصله داشته باشم.
حتی اگر برای درک صحبت هایش نیاز به مترجم داشته باشم.
حتی اگر باید تنها به دیدن عکسش اکتفا کنم.
حتی اگر تا آخر عمرم هم دوباره او را از نزدیک نبینم.
دلم برای امام خامنه‌ای تنگ میشود

شهادت

دیگه تمام شد ...

چرا اینقدر خودم رو دور میزنم

من اگه عشقم خدایی بود سر 3 سال بهانه دست خدا نمیدادم

کجای کاری مشتی ...

شهید آوینی گفت:

اگر قصد پرواز است قفس ویرانه بهتر! پرستویی که مقصد را در کوچ می یابد از ویرانی نمی هراسد...

الهی العو

الهی! تا به حال میگفتم « گذشته ها گذشت » ، اکنون می بینم که گذشته هایم نگذشت بلکه همه در من جمع است. آه، آه، از یوم الجمع…    « آیت ا… حسن زاده آملی »

آوینی

Click to view full size image


"مَشک رنج‌های انقلاب را به دندان کشیده‌ایم و دست و پا داده‌ایم، اما آن‌را رها نکرده‌ایم..."


شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی

حضرت ماه

جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!


عجب دردی!

خـــــدایا!

می دانی چه می کشم، پنداری چون شمع ذوب می شوم.
ما از مردن نمی هراسیم. می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر بسوزیم، روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد پس چه باید کرد؟؟؟

از یک سو باید بمانیم تا شـــهید آینده شویم، و از دیگر سو باید شـــهید شویم تا آینده بماند.

هم باید امروز شـــهید شویم تا فردا بماند هم باید بمانیم تا فردا شـــهید شویم!

عجب دردی! چه می شد امروز شـــهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شـــهید شویم؟؟!!!


شهید کاظم لطیفی زاده